نصیحتهای پدربزرگ - قسمت سوم
در نوشتارهای پیشین، در قالب دو یادداشت جداگانه (اینجا و اینجا) به معرفی برخی مهارتهایی پرداختیم که تقویتشان به کیفیت زندگی دانشجویان معماری کمک میکند. حرفهایی که از طرف صرفا یک سال بالایی ذکر میشوند و بیشتر برشمردن چیزهاییست که برای خودمان مغفول مانده بودند. در این یادداشت چند مورد جدید به این تجارب افزوده شده و مهارتهای جدیدی را با هم مرور میکنیم. اگر حتی یکی از این موارد نیز برای یک خواننده مورد توجه قرار بگیرد، سهم عمده رسالت این پستها برآورده شده است.
قصد نکنید که در وهله اول پیغمبر معماری ایران باشید
رویاپردازی درکل میتواند باعث فعالتر شدن ما و هدفمند شدن کارهایمان شود اما در نظر داشته باشید که زمان بندی مناسب لازمه ی این امر است. اصطلاحا نخواهید یک شبه فیل هوا کنید! منطقی و زمانمند برنامه ریزی کنید. وضعیت معماری عام ایران (آنچه در کوچه و خیابان دیده میشود) در چنان جایگاه نامطلوبی است که همه میدانیم. اصلاح آن موانع فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ... فراوانی دارد. معماران به نام و کارآمد جامعه نیز به وسع خود میکوشند تا اوضاع بهبود یابد اما تا کنون وضعیت همینی است که میبینید. پس اوضاع پیچیده تر از آن است که بتوانیم انفرادی چیزی را بهبود دهیم. در دوران دانشجویی خودتان پیش از آنکه در مورد تغییر کوتاه مدت معماری عمومی و رویاپردازی رسالتهای این چنینی باشید، تلاش کنید مهارتهای ضروری خودتان را پرورش دهید. اگر هم چنین رویایی در سر میپرورانید، هیچ چیز به اندازه این مهارتهای ضروری نمیتواند شما را در رسیدن به این آن یاری کند. در شرایط کنونی انجام کار درست بقدری دشوار هست که بتوانیم یک کار درست را شاهکار بنامیم! میس وندروهه میگوید: "من نمیخواهم جذاب باشم. میخواهم "خوب" باشم!"
زبان ارائه نظرات خود را پیدا کنید
چندی پیش با یکی از دوستان بر سر مقوله اسکیس و جایگاه آن در آموزش معماری صحبت میکردیم. مساله اصلی این بود که من معتقدم اسکیس درحدی که بتواند صرفا بیانگر ایده یک معمار باشد کافیست و از جاییکه جنبه نقاشی به خود بگیرد بیشتر به سرگرمی میماند تا یک لازمه طراحی. دوستم اما نظرش این بود که داشتن مهارتهای بالا و توانمندی حداکثری در مقوله اسکیس این اعتماد بنفس و امکان را به طراح میدهد که به بهترین شکل ممکن ایده اش را عنوان کند. حقیقت اینست که فارغ از صحت حرفهای رومی آن دوست یا حرفهای زنگی من، چیزی که مهم بود تفاوت رویکرد ما دو نفر به چنین مقوله ایست. من سطح اسکیس معمولی را برای بیان ایده ها و نظرات معمارانه ام برگزیده بودم و تلاش داشتم کلامم را موثر و همراه کنم، اما دوستم معتقد بود اسکیس در شکل اکمل خود بدون گزافه گویی بهترین شکل ارائه ایده معمارانه است. بهتر است تمام دانشجویان بتوانند شیوه ای را که بهتر بیانگر ایده هایشان است انتخاب کنند چرا که هدف گذاری در برخی زمینه ها (مثل اسکیس، کتابهایی که میخواهید بخوانید، مباحث نظری و ...) منوط به این تشخیص است.
ذائقه خود را خراب نکنید
زمانی که برای انجام یک مصاحبه مطبوعاتی دانشجویی خدمت یکی از اساتید دانشگاه رفته بودم، بعنوان سخن پایانی نکته ای را بیان کردند که پیش از آن تا حد زیادی از نظرم مغفول مانده بود. نکته این بود که شما اگر قرار است یک ظرف زندگی برای انسانها بسازید که بتوانند بهترین شیوه زندگی را در آن تجربه کنند، باید بتوانید درک درستی نسبت به زندگی خوب داشته باشید. درک موسیقی "خوب"، نقاشی "خوب"، فضای "خوب"، سخن "خوب"، شعر "خوب" و ... در مسیر رسیدن به این هدف است. "خوب" به معنای اثر فاخر یا هر آنچه که به طبیعت انسانی نزدیکتر باشد. اگر کیفیتهای مطلوب در اجزای مختلف زندگی را بشناسید میتوانید در طراحیهایتان هم آنها را دخیل کنید. پس داشتن یک ذائقه خوب را فراموش نکنید.
تاریخ کارتان را بشناسید
تجربه اندک من در طی مطالعاتم این است که در دوره های مختلف تاریخ الگوهای مختلفی متاثر از جنبه های مختلف زندگی انسانها بر معماری اثرگذار بوده است. گاها معماری در برخی دوره ها، بخاطر شباهت جنبه های اثرگذار، تغییرات یکسانی داشته است. شناختن اینکه معماری در طول تاریخ چه گردنه هایی را طی کرده و چه واکنشهایی نشان داده تا به این مرحله رسیده، پیش بینی مسیرهای بعدی معماری را راحتتر میسازد. ضمن اینکه شناخت شیوه صحیح طراحی با توجه به شرایط جامعه را هم تسهیل میکند. اگر هم در طول تاریخ نقاط مطلوبی بوده اند که الان فراموش شده هستند، با شناخت آنها میتوانیم در طرحهایمان آنها را لحاظ کنیم. مزایای مطالعه تاریخ معماری کم نیستند و هرکس ممکن است از یک جنبه مطالعه تاریخ را مفید ببیند. نورمن فاستر جمله مشهوری دارد که میگوید: "شما بعنوان یک معمار، در زمان حال، با آگاهی از گذشته، برای آینده طراحی میکنید."
معماری یک روحیه است، نه یک مهارت یا حتی شغل
جناب آقای کاوه بذرافکن در یکی از شماره های نشریه معمار (تابستان 94)، مفصل به این موضوع پرداختند که معمار بودن (حداقل) یعنی توجه به ذره ذره ی رفتارهای انسان در زندگی و درنتیجه معمار کسی است که (حداقل) بتواند این رفتارها را آنالیز و مستدل کنند. یعنی برای شیوه انجام کارهایش فکر کرده باشد. در همین مقاله افرادی که بدون توجه به ماهیت کارها، طبیعت و نیازهایشان، برحسب الگوهای تکراری کار میکنند بیشتر با نام "کارمند معماری" خطاب میشوند تا "معمار". کریستوفر الکساندر نیز در کتاب "معماری و راز جاودانگی"، شخص معماری را مثال میزند که برای شیوه ی خرد کردن توت فرنگیهایش هم با توجه به طبیعت میوه و مکانیزم بدن انسان استدلال داشت! اگر داعیه طراحی ظرف زندگی انسانها را داریم، شناخت الگوهای زندگی و کارهایی که یک انسان در طول روز انجام میدهد، انتظاریست که از ما میرود. این وجه از زندگی معمارانه را شاید بتوان دوست داشتنی ترین وجه آن دانست.