چرا نباید معمار شد؟
تا کنون دلایل زیادی مبنی بر مفید بودن رشتهی معماری شنیدهایم. دلایلی بر سودمندی این رشته برای دانشجو، حرفهمند، جامعه و شهروندان عادی. هر ساله تعداد زیادی از جوانان کشورمان به سوی این رشته متمایل میشوند و تعداد زیادی هم فارغالتحصیل میگردند. در این پست قصد داریم دلایلی را برای نرفتن به سراغ این رشته عنوان کنیم. قدری از سختیها و دشواریهای این رشته بگوییم تا واقعیت امر برای تازه واردان و علاقمندان نیز روشن شود. به نظر شما چه دلایلی میتواند باعث صرف نظر کردن از این رشته شود؟ یک معمار در دوره دانشجویی و حرفهای خود چه سختیهایی را تحمل میکند که مختص همین رشته است؟ منتظر خواندن نظراتتان هستیم.
1. تنوع دوستان محدود
معماران با معماران معاشر هستند. یعنی بیشتر افرادی که شما در پیرامون خود میبینید معمار هستند. دو دلیل عمده را میتوان برای این امر برشمرد. اول آنکه صرف نظر از تحصیلات شما، تعداد معماران فارغالتحصیل از دانشگاههای کشور به طرز فزایندهای بالا است و حتی اگر معماری هم نخوانده باشید تعداد زیادی از افراد پیرامون شما را معماران تشکیل میدهند. اما دلیل دیگر و تخصصی تر آن است که شما به عنوان معمار بیشترِ زمان خود را در دفاتر و مشغول به کار معماری خواهید بود و همین امر موجب گسترش روابط شما با معماران میگردد. به دلیل سبک زندگی خاصی که به دانشجویان معماری توصیه میگردد و خیلی از دانشجویان را به سوی یک زندگی (کم و بیش) معمارانه میکشاند، علایق و ذائقهی خاصی در این قشر شکل میگیرد که به نوبهی خود باعث نزدیکتر شدن معماران به یکدیگر میشود.
2. آغاز سخت
حقیقت آن است که جذب شدن در بازار کار این رشته به دلایلی دشوار است. یکی از این دلایل حجم انبوه معماران (فارغالتحصیلان معماری) در جامعه است که جا را برای یکدیگر تنگ میکنند. دلیل دیگر آن است که در معماری برخلاف سایر رشتهها نظیر گرافیک، برنامهنویسی، طراحی صنعتی و... چندان نمیتوان به نمونههای عینی برای پر کردن پورتفولیو دست یافت. یعنی یک دانشجوی گرافیک شاید بتواند با اجرای طرحهای گرافیکی در طول دوران تحصیل سوابق خود را سنگینتر کند اما یک دانشجوی معماری چندان شانس ندارد که بتواند طرحهای هرچند کوچک خود را اجرا کند و حتی به دلیل زمانبر بودن پروژههای معماری، دانشجو نمیتواند برای طراحی پروژههای آزاد و یا مسابقات زمان کافی پیدا کند. در نهایت یک فارغالتحصیل رشتهی معماری صرفنظر از دانش عملی و تئوریک خود، اغلب باید از کوچکترین کارهای اپراتوری در دفاتر معماری ملوَّن شروع به کار کند که در آغاز امر قدری ناراحتکننده است.
3. پیوند مبهم با کارفرما
معماری نیز مانند برخی رشتههای هنری دیگر چالشهای زیادی با جامعهی کارفرمایان خود دارد. خصوصا در جامعهی کنونی ما که ارزشهای معمارانهی فضا و درک صحیح معمارانه در سطح جامعه تنزل کرده و غالبا کارفرما و معمار نمیتوانند با یک درک و دغدغهی مشترک در پروژه سهیم بشوند. این یعنی بخش زیادی از انرژی و زمان در یک پروسهی طراحی باید صرف سروکلهزدن با کارفرما شود و در نهایت رسیدن به یک طرح معقول (از منظر ارزشهای معماری)، اجرایی و آبرومند (برای معمار) قدری دشوار و نیازمند مهارت است.
4. شما کاری را که برایش آموزش دیدهاید نمیکنید
این مساله تراژیکترین بخش این پست است. شاید بتوان گفت 90 درصد افرادی که با مدرک معماری در این حوزه اشتغال دارند، به کارهایی غیر از طراحی میپردازند. یعنی کارهایی نظیر فاز دو، ترسیم مدارک، جداول نازککاری و... که تهیهی آنها برعهدهی معماران غیرطراح در دفاتر است. به نوعی همان کار اپراتوری که در آغاز از آن سخن گفتیم. این درحالی است که غایت اکثر معماران رسیدن به مرحلهی طراحی پروژه یا دیتیل و مسائلی از این دست است که با کارهای مذکور فاصلهی فراوان دارد. تازه این وضعیت بدون درنظر گرفتن افرادی است که فارغالتحصیل معماری هستند و در رشتهای دیگر مشغول به کارند.
5. شهر بی تو مرا حبس میشود
یک نما از خیابانهای تهران را تصور کنید. احتمالا یک مشت خانهی بی قواره و بدون ارتباط با یکدیگر که با نماهای صیقلی سنگی و احجام نامربوط ساخته شدهاند را در نظر میآورید. این وضعیتِ بیشتر خانهها و کوچههای تهران است. سایر شهرها هم لزوما وضعیت مطلوبتری ندارند. شهرهای ماشینمحور، بدون حضور انسان، بدون حضور حیوانات بومی شهر، فقدان فضاهای ضروری و حیاتی شهری، نبود سبزینگی لازم در شهر و درنهایت افت ملموس کیفیت زندگی در شهرها که با تدابیر ساده قابل پیشگیری بوده؛ بیش از هرکس معماران و آشنایان به معماری و شهرسازی را میآزارد. تصور زیستن در چنین شهرهایی به شکلی ناامیدکننده وحشتناک است ولیکن این امر به حقیقت پیوسته و خیلی از ما در چنین شهرهایی زیست میکنیم. باغ وحشهایی بزرگ برای انسانها.
6. صرف زمان زیاد
این مساله پیش از این هم به نوعی ذکر شد. معماران برای انجام امور سادهی طراحی یک ساختمان باید مجموعهای از کارهای زمانبر و وقتگیر را پشت سر بگذارند. صرف زمان طولانی برای رسیدن به طرحهای بهتر و ارائهی آنها از ملزومات این رشته است. ضمن اینکه با صرف این زمان نیز نمیتوان نتیجهی کار را صددرصد موفقیتآمیز دانست و با اطمینان آن را بهعنوان کار مناسب و درخور نمایش داد. معماری پیش از آنکه یک حرفه باشد قطعا یک نوع از زندگی است که در ساعات غیرکاری نیز جریان دارد. معماران خوب باید بتوانند بخش عمدهی رفتارهایشان را کنترل کرده و به سوی زندگی معمارانه سوق بدهند.
7. کار صعب آمد به همت برفزود
حقیقتِ معماری اخذ تصمیمهای اساسی و مهم برای الگوهای زیستی انسانهاست. چه کسی میتواند ادعا کند که صلاحیت انتخاب الگوهای صحیح را برای انسانها دارد؟ آن هم انسانهایی که نه تابه حال دیده و نه شناختی از ایشان دارد. سختترین کار معماری همین امر است. شما باید به قدری تجربه، اطمینان و بینش داشته باشید که با وجدانی آسوده خانه (ساختمان)ای را به مردم هدیه دهید که در آن کیفیت زندگیشان ارتقاء یابد. پرواضح است که با مجموعهای از تصمیمات بسیار دشوار و حیاتی روبرو هستید.
خیلی جالب بود :)