معماری، از نگاه مشاهیر معماری
در این پست خواهیم دید که مشاهیر معماری، معماری را چطور تعریف کردند...
هانسهولاین:
معماری نظمی معنوی است که در ساختمانها تجسم یافته است. معماری یک مفصل ارتباطی است. یعنی به یک بعد اضافی عینیت بخشیدن، معماری واقعی در این عصر، در حال تعریف جدیدی از خودش به عنوان یک واسطه است و دایماً در حال توسعه دامنه بیان خویش میباشد، معماری رمزآلود تداعیکننده و دوجنبهای است.
از دیدگاه وی، همه معمارند و همه چیز معماری است.
فیلیپ جانسون:
معماری هنری است شگفت انگیز روشنگر و آزادیساز. هنر معماری عبارت است از
طرحهایی فردی که با نقاشی و تندیس رقابت میکند و هیچ معنایی ندارد بلکه
تنها ایجاد انواع جدید فضاهاست.
والترگروپیوس :
معماری هنر کاربردی است و در ارتباط نزدیک با سایر هنرها شکل میگیرد و نمونه بارز این تعریف مدرسه باوهاس میباشد.
آگوست پره :
معماری زنده آن است که معرف صادق زمانه خود باشد. در همه قلمروهای ساخت آنرا میجوییم و از میان آنها کارهایی را برمیگزینیم که سخت از کاربری مورد انتظار تابعیت کرده، با مصالح خردمندانه ساخته شده و با ترکیب متناسب عناصر ضروری به زیبایی دستیافته باشند.
میسونده روهه:
معماری چیزی جز تمنای زمان برای فضایی زنده متغیر و جدید نیست درست است که
معماری بر روی حقایق مسلم بنا گردیده است اما زمینه کار اساسی آن تسلط
معانی است. معماری ارادة زمان است که به فضا تبدیل شده است. زنده شاداب و
جدید.
ویلیام موریس:
معماری شامل تمامی محیط فیزیکی است که بشر را احاطه میکند و تا زمانی که عنصری از اجتماع متمدن هستیم نمیتوانیم از حیطه آن خارج بشویم، زیرا معماری عبارت از مجموعه تغییرات و تبدیلات مثبتی که هماهنگ با احتیاجات بشر بر سطح زمین ایجاد شده است و تنها صحراهای دستنخورده از آن مستثنی هستند انسان تحت تسلط معماری به جهان چشم میگشاید و به خاک سپرده میشود.
لوکوربوزیه:
لوکوربوزیه نیز معماری را اینگونه میبیند:
« معماری فرمها, حجمها, رنگها, اکوستیک و موسیقی است. نور و سایه بلندگوهای
معماریاند. معماری بازی استادانه, صحیح و باشکوهی از احجام ترکیب شده در
زیر نور میباشد. »
در تعریفی دیگر لوکوبوزیه بیان می دارد که معماری غیر از نمایش ساخت و پاسخ دادن به نیازها است.(منظورم از نیازها استفاده ،راحتی و آسایش عملی است)
فوتوریستها :
معماری تحت تأثیر جهان مکانیکی و تکنولوژی میباشد.
کلوتز:
ما باید تمام ساختمانهای جدید را تا حدود زیادی مرتبط با محیط آنان بدانیم چرا که معماری بومشناسی است.
لوییکان:
معتقد است معماری به عنوان خلقتی هنری برای برآوردن یک نیاز نیست بلکه
آفریدن نیاز است. معماری شناسایی همگنی فضاهایی است نامتناسب با عملکردهای
خاص انسانی. معماری سازندگی ذهنی فضاهاست و از جایی شروع میشود که عملکرد
روشن و مشخص است.
ژاک دریدا:
معماری کوششی است برای آنکه پیوند بین خود و فلسفه را استوار سازد و آنرا قابل تصور نماید.
پیترآیزنمن:
معماری در حضور و بینش خود به عنوان سرپناه وعرفاً خانه وکاشانه ریشه دوانیده است.
معماری محافظ هستی است و آخرین سنگر مکان. مکان، لامکانی را فرو مینشاند؛
زیرا لامکانی موقعیت متناقضی را دامن میزند. وی معتقد است معماری امروز ما
باید منعکس کننده شرایط ذهنی و زیستی ما باشد و آنچه که در معماری امروز
ما مورد غفلت قرار گرفته بخشی از زندگی ما است.
بهرام شیردل :
معماری هنر نیست، معماری علم است و باید در خدمت جامعه باشد.
برنارد چومی:
معتقد است معماری به چهرهای نقابپوش میماند نمیتوان به راحتی نقاب را
پس زد، همواره مخفی است. در پس طرحها دریافتها، عادتها و قید و بندهای فنی.
اما همین دشواری در پس زدن نقاب معماری است که آنرا این همه خواستنی
میکند!
این نقابزدایی لذت معماری است. معماری همیشه در مورد رویدادی بوده که در فضا رخ میدهد تا دربارة خود فضا. اگر معماری هم مفهوم و هم تجربه فضا و کاربرد فضا و انگاره نمودی است نه سلسله مراتبی, پس معماری میتواند به جدا ساختن این مقولهها خاتمه دهد و آنها را بصورت ترکیبهای بیسابقه، برنامهها و فضاها درهم ادغام میکند. معماری باید به عنوان ترکیب فضاها رویدادها و حرکتها بدون هیچ سلسله مراتبی یا اولویتی میان این مفاهیم دیده شود معماری تنها دیسیپلینی است که بنا به تعریف مفهوم و تجربه تصویر ذهنی و ساختار را درهم میآمیزد. معماری مکان ترکیب تمایزهاست.
تادو آندو :
معماری باید کاملاً با اطراف هماهنگی داشته باشد. وظیفة معماری درک منطق توصیفناشدنی مکان است.
نورمن فاستر:
معماری چیزی نیست که در ذهن منتقد باشد معماری در مورد زندگی واقعی است
دربارة مردم است، دربارة مسکن دادن به مردم و تأمین نیازهای ایشان است.
آنتونیوگائودی:
معماری مانند موجودی زنده است و فضایی پویا که دنیاهای درون و برون را به
یکدیگر پیوند میزند. معماری بازگشت به طبیعت و محیط زیست است.
آلوارآلتو :
معماری
علم نیست. فرایند ترکیبی عظیمی است که هزاران کارکرد معین انسانی را با هم
تلفیق میکند و همان معماری باقی میماند. نسبت معماری ایجاد هماهنگی میان
جهان مادی و زندگی انسانی است.
اتوواگنر:
هنر به طورکلی و معماری بطور خاص نشانگر سیستم ارزش گذاری در هر دوره است.
رابرت ونتوری:
معماری یک ساختمان است با دکوراسیون بکار رفته. وی بیان میدارد که معماری
تنها تکنیک و تکنولوژی نیست بلکه مسایل بسیار پیچیده و متضاد در ساختمان
وجود دارد که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. معماری ادامه فرهنگ، تاریخ و
سنت است.
رنزوپیانو:
معماری یک هنر تحمیلی است. معماری, کنسرت یا نمایش نیست که مردم بتوانند انتخاب کنند. هنگامی که اثر ساخته شد مردم ناگزیرند از آن استفاده کنند بنابراین بخشی از مطالعات وتجربیات افراطی معماری بهتر است از محدوده نمایشگاه و نوشتار فراتر نرود.
برونو زوی:
معماری هنر ساختن فضاست.
زیگفرید گیدیون:
معماری محصول شرایط و عوامل فراوانی مانند عوامل اجتماعی اقتصادی علمی فنی عادات و رفتار آدمی است که معیار اشتباه ناپذیری از رویدادهای زمان را بدست میدهد.
یورگ گروتر:
معماری مجموعهای است، کم و بیش پیچیده از سیستمهای فضایی که بر یکدیگر تأثیر میگذارند، یکدیگر را میپوشانند در یکدیگر تداخل میکنند و با یکدیگر به رقابت میپردازند.
رم کولهاس:
معماری آمیزهای است پرتناقض از توانایی و ناتوانی.
اسوالد ماتیاس اونگرس:
معماری هیچ ارزش مطلقی را بیان نمیکند بلکه نسبتی است از درگیریهای دایمی و بحثهای تجلیلی با عناصر واقعی.
کاتسو هیرو کوبامایشی:
معماری هنری است که بشر را عمدتاً با قدرت ذاتی فرم خود محصور میکند.